مناجات، نغمههای دلخستهای است که با محبوب خود خلوتی یافته و عاشقانههایی را زمزمهوار میسراید. ما که نه آن خستگی را حس میکنیم و نه آن محبت را در سینه پروراندهایم، حال کسی را داریم که به نغمهسرایی دیگری گوش فرا میدهد. این نغمهها نهفقط آکنده از شوق و احساساند، بلکه سرشار از حکمت و ظرافت نیز هستند و چه نادرند سخنانی که میان این دو جمع کنند. مناجاتها را میتوان هم مانند ترانههای عاشقانه و غزلیات عارفانه خواند و احساس خود را سیراب کرد و هم میتوان مانند نقش ونگاری ظریف در ظرافتهایش نظر کرد و از هر گوشهاش درس حکمت و حرکت گرفت؛ گرچه آنها که به چنین درکی از مناجات میرسند، بهرههای احساسشان نیز بسیار فراتر خواهد بود.